کاش بیایی سمت من نگاهت کنم دلم برای چشمهایت تنگ شده
بی تاب توام بگو که دوستم داری مانند آن گنجشک جا مانده می لرزم
ایوان جای من نیست مرا در آغوش بگیر بالهایم گرم می شوند
کمی تو باشی که بد نمی شوند این پرنده لانه اش را گم کرده
بگذار در چشمهایت آشیان کنم
:: برچسبها:
دلنوشته فراق,
|